شعارهای مدیریت کیفیت سالهاست که در کشورمان مطرح هستند و پیشرفت هایی نیز در بنگاهها و سازمانها بدست آمده است اما با تاسف بایستی ابراز داشت که کیفیت به یک امر حیاتی در سازمانها نشده و به عنوان اصلی ترین راهبرد شرکتها نیز تبدیل نشده است .
بیست سال پیش به یکی از دوستان که به مدیریت ارشد یک شرکت خودرو سازی منصوب شده بود در جلسه ای برخورد کردم و از او درباره استراتژی اش پرسیدم و او گفت که تولید انبوه خودرو . به شوخی به او گفتم : انجام سفارش مشتری بشرط اینکه رنگ خودرو انتخابی اش سیاه باشد . خندید و من به او گفتم تا استراتژی کیفیت در اولویت نباشد صنعت ارتقا نخواهد یافت . امروز حاصل این موضوع را همگان می بینند .
هر سازمانی که به توسعه فکر می کند، باید به عنوان یکی از اهداف نهایی خود بهبود کیفیت را در بطن راهبرد های خود داشته باشد. مشکل این است که راهبرد رشد بر توسعه غلبه می کند . برای موفقیت در راهبرد توسعه، ابتدا باید کیفیت و وضعیت فعلی محصول چه خدمات باشد و جه کالای فیزیکی را درک کرده و سپس در رویکرد یک استراتژی واقعا صحیح برای درک و بهبود کیفیت امکان شناسایی مشکلات کیفیت در استفاده از طریق ارزیابی را فراهم میکند و با درک و ایجاد تغییرات در ویژگیهای محصول، بهبود محصول را ایجاد میکند. از این رو با ارزیابی مجدد کیفیت در استفاده از روشهای بهبود جدید، می توان دستاورد ها را سنجید. کیفیت در دهه های آینده همچنان موضوعی برای تولید و خدمات خواهد بود. شرکت هایی که با تقاضاهای در حال تغییر گروه های مشتریان خود و همچنین رقبای خود مواجه هستند، باید به منظور دستیابی به آن از طریق راهبرد های خود ، به کیفیت بعنوان راهبرد اصلی توجه نموده و بدانند که پاشنه آشیل کسب و کارشان و در یک رویکرد کلان باید به این نکته رسید که پاشنه آشیل اقتصاد یعنی نقص کیفیت و نقص کیفیت از نقص داده شروع می شود . در یک اقتصاد صحیح و مبتنی بر اصول زیر ساخت اطلاعاتی و داده ها که آمار ها بخش عمده ای از آن هستند کلید بهبود کیفیت خواهد بود