نوآوری در مدیریت برای توسعه پایدار

Kolnegar Private Media (Management Innovation for Sustainable Development)

5 آذر 1403 9:27 ق.ظ

مدیران اطلاعات ، مدیریت اطلاعات و سنجش نتایج کسب و کار

بیاد می آورم که در دهه ی شصت چند کتاب مدیریتی چاپ شدند که در آن زمان بسیار پرفروش شدند و تاثیر زیادی هم بر تفکرات مدیریت گذاشتند . یکی از آنها کتاب نه برای لقمه ای نان که نویسنده اش ماتسوشیتا بنیانگذار گروه پانا سونیک بود که در آن زمان خود را بازنشسته کرده و موسسه مطالعات آینده ژاپن را پایه گذاری کرده بود . کتاب دیگر اقتصاد کوچک زیباست بود و دیگری کتاب اندیشه های بزرگ در مدیریت

پیتر دراکر معروف بود .

او  نوشت که اگر چیزها قابل اندازه گیری نیستند ، نمی توانند مدیریت شوند.

این حرف البته درست است  اما ، اگر در کل چیزهای اشتباه را اندازه گیری کرده باشیم چه؟

باید به گسترش  موضوعات از نظر ماهیتی نیز توجه داشته باشیم  . معمولا در کسب و کار دو نوع اندازه گیری وجود دارد:

 یکی برای ارزیابی عملکرد و دیگری برای ارائه اطلاعات.

 در اینجاست که در عصر اطلاعات باید گفت که مدیریت اطلاعات به مدیران اطلاعات هوشمند نیاز دارد که باید هر دو را انجام دهد.

از سوی دیگر دو مفهوم گسترش یافته در این زمینه وجود دارد :

عوامل حیاتی موفقیت و شاخص های کلیدی عملکرد.

اگر یک مدیر اطلاعات بتواند این دو را با هم ادغام کند ، یک ابزار قدرتمند برای دستیابی به پیشرفت به سوی برخی از اهداف را بوجود آورده  است. این ابزار تنها در صورتی موثر خواهد بود که عوامل موفقیت و KPI با عناصر اساسی اهداف سازمان مرتبط باشند.

اگر مفاهیم کیفیت اطلاعات و مدیریت جامع را نیز در نظر داشته باشیم بدین معناست که اهداف درست را با معیارهای درست بسنجیم و ارزیابی کنیم .

این مفهوم یک برنامه سازمانی  و یا بعبارت دیگر یک استراتژی است که  از اهداف و برنامه های طراحی شده تشکیل شده است ، طراحی برای رسیدن به آن اهداف ، در شرکت نیز اعمال می شود. مدیران شرکت ها باید استراتژی را انتخاب کنند که به نظر آنها موفقیت سازمان را به همراه خواهد آورد  و سپس باید ابتکاراتی را ارائه دهند که توانایی های سازمان را تقویت کند تا آن استراتژی را انجام دهند.

در پایان کار بایستی بصورت صحیح آن را ارزیابی کنند تا چرخه ی بهبود مستمر را تکمیل نمایند .

عمدتا ، مدیران  کسب و کار ها ترجیح می دهند تصمیمات مبتنی بر داده را اتخاذ کنند زیرا این تصور می شود که کمترین انحراف را دارا هستند و بنابراین انتظار می رود نتایج بهتری داشته باشند. اما تصمیم گیری باید از منظر بسیاری از ذینفعان نیز انجام شود تا به معنای کامل کلمه صحیح باشد .  

یک مثال خیلی ساده برای روشن شدن موضوع این است که :

شما تولید یک محصول خاص را با کیفیت بالا و قیمت مناسب تولید و به بازار عرضه کنید و سود خوبی هم داشته باشید . اما در این میان به مدیریت پسماند و ضایعات توجه نداشته باشید و در اثر آن محیط زیست را تخریب کنید و هزینه ای هم برایش نپردازید .

آیا شاخص های کلیدی عملکرد  با عوامل حیاتی و اهداف تطابق و سازگاری دارند ؟

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *