نقش والدین و نظام آموزشی و در کل سیستم حاکمیتی در تربیت فرزندان و تبدیل آنها به مدیران با اعتماد به نفس و موفق در آینده کشور چیست و این موضوع چه اهمیتی دارد؟
در یک تعریف بسیار ساده می گویند که مدیریت علم و هنر کارکردن با دیگران برای دستیابی به اهداف است . مدیریت علاوه بر مشخصات فیزیکی و بیولوژیکی به بسیاری عوامل دیگر وابسته است . از جمله مهمترین عوامل زیستی می توان به هوش هیجانی اشاره نمود که در حقیقت به جنبه هنری مدیریت ارتباط دارد .
نظامی که مدیران موفقی را تربیت می کند و نه البته با تمرکز و برنامه ریزی خیلی بسته ، می تواند با نگاهی به گذشته، در مورد چگونگی و فرایند های رشد کارآفرینان و مدیران بستر سازی های لازم را بعمل آورد .
این فرایند ها از دوران حتی قبل از انعقاد جنین انسان شروع می شود . در این زمینه بسیاری تحقیقات شده است.
به نظر می رسد که مدیران و کارآفرینان فقط بنیانگذاران کسب و کارهای انتفاعی نیستند. انسانهای سختکوشی هستند که کاری را شروع میکنند، ایدههایی را مطرح میکنند و آنها را زنده میکنند، و شور و اشتیاق را به پروژه تبدیل میکنند. و شاید هرگز خود صاحب آن نشوند . یا نخواهند که مالک باشند و مالکیت را در جمع جستجو نمایند . در جای جای دنیا این افراد را می یابیم و شاید از شهرت زیادی هم برخوردار نباشند .
اما تاکید ما بر نوع برخورد خانواده بر این موضوع است که باید به فرزندان به چشم مدیران و رهبران آینده نگاه کنند و :
به آن ها استقلال بدهند .
به طور فعال نوع مصرف صحیح را یاد بدهند .
به زندگی به عنوان یک کلیت علاقمند باشند
عواطف انسانی اصیل را تقویت نمایند .
شکست را به عنوان مراحلی از رشد بپذیرند .
کنترل دایمی را کنار بگذارند و هدایت گری مشاوره ای را عمل کنند .
از سوی دیگر در سطح اجتماع در نظامهای آموزشی نیز روشهای نوآورانه آموزشی با محورهای فوق بایستی اجرا شوند تا از این کودکانی که در خانه آنگونه پرورش یافته اند فرهیختگان مدیریت از دانشگاه بیرون آیند .