8 دسامبر 2021، 07:00 صبح EST
MVP stands for Minimum Viable Product, MLP stands for Minimum Loveable Product, MMP is Minimal Marketable Product, and MSP stands for Minimum Sellable Product.
توسط Maksym Babych، بنیانگذار و مدیر عامل SpdLoad، شرکت توسعه نرم افزار برای استارت آپ ها.
استفاده از حداقل محصول قابل دوام (MVP) برای آزمایش یک مدل کسبوکار احتمالاً محبوبترین طرح راهاندازی استارتآپ است Uber .، Dropbox، Figma و Slack بر این اساس شرکتهای معروف جهان راه خود را به سمت وضعیت تک شاخ با MVP ها آغاز کردند.
در این مقاله، حافظه شما را در مورد MVP ها تازه می کنیم، به گزینه های جایگزین MVP نگاه می کنیم و گزینه های جدیدی را برای یافتن و اعتبارسنجی ایده های تجاری بررسی می کنیم.
مفهوم اساسی: حداقل محصول قابل دوام
“حداقل محصول قابل دوام” اصطلاحی است که توسط فرانک رابینسون ابداع شد و توسط اریک ریس، بنیانگذار روش استارتاپ ناب، رایج شد. به گفته Ries، MVP نسخهای از یک محصول جدید است که به تیم اجازه میدهد تا حداکثر میزان دانش مشتری ثابت شده را با کمترین تلاش جمعآوری کند.
در واقعیت، ایده MVP ارتباط چندانی با توسعه ندارد. بنیانگذاران و بسیاری از توسعه دهندگان اغلب مفاهیم MVP و نمونه اولیه فناوری را با هم اشتباه می گیرند.
MVP یک نمونه اولیه فناوری نیست، بلکه راهی برای تایید فروش آن است. ممکن است بر اساس یک نمونه اولیه نباشد، بلکه یک صفحه فرود با دکمه “خرید” است.
هدف اصلی آزمایش یک ایده تجاری با حداقل هزینه برای یافتن پاسخی از سوی مخاطبان هدف و تعیین تکرارهای بیشتر برای افزایش توسعه ارزش است.تفاسیر گوناگون چندین جایگزین برای رویکرد MVP ایجاد کرده است. بیایید نگاهی به آنها بیندازیم.
جایگزین های موجود برای رویکرد MVP
با تکامل جامعه استارت آپی، اصطلاح «MVP» شکل ها و تعاریف جدیدی به خود می گیرد.
برخی MVP را به عنوان “نسخه اول یک محصول” تعریف می کنند، برخی دیگر به عنوان “نسخه حذف شده یک محصول”، در حالی که برخی دیگر ایده MVP را به طور کلی انکار می کنند و “یک محصول در مقیاس کامل اما ساده” را توسعه می دهند.
این به دلیل افزایش انتظارات مشتری بر اساس تکثیر و انطباق فناوری های پیچیده و محصولات مبتنی بر فناوری اتفاق می افتد.
بنابراین بازار استارت آپی برای پاسخ به چه سوالاتی آماده است؟
• حداقل محصول دوست داشتنی
“حداقل محصول دوست داشتنی” اصطلاحی است که توسط برایان دی هاف، بنیانگذار نرم افزار نقشه راه Aha! ارایه شد.
در حالی که بسیاری از شرکتها MVP را برای راهاندازی سریع یک محصول با قابلیتهای اولیه ایجاد میکنند، تعداد کمی فکر میکنند که میتواند مشتریان را ناامید کند و آنها را به دنبال راهحلهای جایگزین کند.
MLP در مورد ایجاد عملکرد کافی است به طوری که مشتریان بلافاصله پس از راه اندازی محصول را دوست دارند، نه فقط آن را تحمل کنند.معایب آشکار افزایش غیر ضروری هزینه توسعه است. اما شایان ذکر است که ابزارهای توسعه همچنین به شما این امکان را می دهند که یک محصول راحت و جذاب ایجاد کنید.
• حداقل محصول قابل فروش
“حداقل محصول قابل فروش” اصطلاحی است که مارک دن و جین کلیلند-هوانگ در کتاب “نرم افزار توسط اعداد” در سال 2003 ابداع کردند.
رویکرد MMP در مورد ایجاد حداقل مجموعه ای از ویژگی ها برای آزمایش یک مدل کسب و کار عملی برای بازاریابی است.
بنابراین، MMP حداقل محصولات قابل دوام و دوست داشتنی را گرد هم می آورد. شروع با MMP به این معنی است که شما قبلاً کاربران و بازار هدف خود را ایجاد کرده اید و درک کاملی از مشکلی که می خواهید با یک محصول حل کنید دارید.
جایگزین های ذکر شده در بالا نیز مدل های کاملاً مطالعه شده و شناخته شده ای هستند. پیشنهاد میکنم در مورد روشهای نه چندان واضح برای یافتن و آزمایش فرضیههای کسبوکار صحبت کنیم، که میتوانند با MVP، MLP و MMP رقابت کنند.
جایگزین های جدید برای رویکرد MVP، MLP یا MMP
رویکرد راهاندازی ناب مبتنی بر تعامل با کاربران نهایی است: حلقه بازخورد معروف ساخت، اندازهگیری، یادگیری.
MVP و همتایان آن به عنوان ابزاری برای پیاده سازی این چارچوب ایجاد شدند. از سوی دیگر، راه حل های جدید و بدیع برای اعتبار بخشیدن به ایده کسب و کار و مدل استارت آپی وجود دارد.
• حداقل پیشنهاد جذاب
حداقل پیشنهاد جذاب، جایگزینی برای حداقل محصول قابل دوام است. هنگامی که “محصول” به معنای چیزی پیچیده است، درخواست در مورد چیزی سریع، واضح و قابل درک است.
حداقل پیشنهاد جذاب می تواند یک جمله باشد. جمله تراویس کالانیک در مورد اوبر را به خاطر بسپارید: “شما یک دکمه را فشار می دهید و در عرض پنج دقیقه، یک مرسدس کلاس S یا ماشین شهری می آید و شما را به جایی که می خواهید می برد.”
اگر با سرمایه گذاری یا عدم سرمایه گذاری در توسعه MVP مواجه هستید، این رویکرد یک مثال عالی است.
• استراتژی سیاه چاله
استراتژی سیاهچاله برخلاف استراتژی اقیانوس آبی است. استراتژی اقیانوس آبی در مورد یافتن یک بازار جدید و ایجاد تقاضای جدید است.
در مقابل، استراتژی سیاهچاله در مورد یافتن فرصتهای پنهان برای تغییر الگوهای رفتاری افرادی است که عادت دارند کارها را به روشی خاص انجام دهند یا اصلاً انجام ندهند. بیایید یک مثال را در نظر بگیریم.
طبق آخرین تحقیقات Stack Overflow، درصد زیادی از توسعهدهندگان به تنهایی کدنویسی را یاد گرفتهاند و تنها حدود 40 درصد از دورههای آنلاین به عنوان روش یادگیری یاد میکنند. برجسته ترین بستر آموزشی چه خواهد بود؟ یکی که فروش دوره های آنلاین را متوقف می کند و پلتفرمی ایجاد می کند که به خودآموزی کمک می کند.
• سرمایه گذار ناب
کلید این مدل ابتدا جذب سرمایه گذار است. اگر نمی توانید سرمایه گذار جذب کنید، چرا وقت و پول را برای چنین پروژه ای هدر دهید؟
همانطور که می بینید، دنیای استارتاپ ها مملو از راه های تاسیس شده و جدید برای ایجاد استارتاپ میلیارد دلاری بعدی است. حقیقت این است که هیچ قانونی وجود ندارد. اما با اعمال حداقل برخی از قوانین، می توانید روحیه کارآفرینی خود را تسریع کنید.