نوآوری در مدیریت برای توسعه پایدار

Kolnegar Private Media (Management Innovation for Sustainable Development)

4 آذر 1403 2:42 ق.ظ

آیا فکر کردن مانند یک هنرمند می تواند تصمیمات را بهبود بخشد؟

آیا فکر کردن مانند یک هنرمند می تواند تصمیمات را بهبود بخشد؟

6 ژوئن 2024

وقتی هنرمندان اشیا را روی بوم چیدمان می کنند، چهار کار را عمدا انجام می دهند که دیگران انجام نمی دهند. السپت کرکمن می‌گوید انجام آن چهار کار – و مقابله با تعصبات ما در این راه – می‌تواند به انتخاب‌های بهتری منجر شود.

در این نسخه از گفتگوهای نویسنده، مایک بوروسو از انتشارات جهانی مک کینزی با السپت کرکمن، مدیر ارشد برنامه در نستا، درباره کتاب جدیدش با عنوان «منظره تصمیم: چگونه فکر کردن مانند یک هنرمند می‌تواند تصمیم‌گیری ما را بهبود بخشد» گفتگو می‌کند .مورد چاپ MIT، مارس 2024 کرکمن بین نحوه خلق هنرمندان و نحوه انتخاب ما در زندگی روزمره، تشابهاتی را ترسیم می کند. این کتاب ما را به چالش می کشد تا بفهمیم چرا تصمیمات خاصی می گیریم و از ما می خواهد که تعصبات خود را با دیدگاه های تازه و جدید مبادله کنیم.

تصمیم گیرندگان در مورد دیدگاه چه چیزی می توانند از هنرمندان یاد بگیرند؟

در این کتاب، من چهار کاری را که یک هنرمند عمدا انجام می‌دهد به نمایش گذاشتم – کارهایی که دیگران لزوماً عمداً انجام نمی‌دهند – زمانی که دیدگاه‌های خود را در تصمیم‌گیری شکل می‌دهیم. چه می شد اگر در نحوه برخورد با تصمیماتمان بیشتر شبیه هنرمندان بودیم؟

هنرمندان از فاصله و کاهش برای ترسیم چیزهای بزرگ در پیش زمینه و چیزهای کوچک در پس زمینه استفاده می کنند. از نظر روانشناسی، ما به طور مشابه عمل می کنیم. ما تمایل داریم هر چیزی را که دور به نظر می رسد، خواه یک رویداد آینده باشد یا اتفاقی که برای یک غریبه رخ می دهد، کم اهمیت جلوه دهیم و اهمیت آن را در فرآیند تصمیم گیری خود نادیده بگیریم.

قطعه بعدی دیدگاه است. همانطور که یک هنرمند بهترین موقعیت را برای بیننده برای قدردانی از کار خود در نظر می گیرد، ما نیز باید اذعان کنیم که همه ما چیزها را متفاوت درک می کنیم. درک این موضوع می تواند به ما کمک کند تا از اشتباهات قضاوت عجولانه در تصمیم گیری خود جلوگیری کنیم.

 ما در محدوده هایی عمل می کنیم و تصمیم می گیریم که کاملاً برای ما نامرئی است. اگر بدانیم قوانین چیست، چه قوانین ناگفته ای را می توانیم بشکنیم؟

قطعه سوم آهنگسازی است. هنگامی که یک هنرمند کار می کند، آنها در نظر خواهند گرفت که کل تصویر چگونه خواهد بود. آنها ممکن است یک گلابی یا انگور را با جزئیات بسیار زیاد بکشند، اما جزئیات و تصویر بزرگ همیشه مطابقت ندارند. گاهی اوقات، جزئیات با مجموع اجزای آنها متفاوت است، و زمانی که ما تصمیم می گیریم، آنها نیز می توانند از این نظر متفاوت باشند. ما اغلب می‌توانیم تصمیم‌ها را بشکنیم، جنبه‌های کوچک آن‌ها را در نظر بگیریم و در انزوا به آنها فکر کنیم. وقتی همه این جنبه ها را جمع آوری می کنید، ممکن است متوجه شوید که تصمیم شما درست نیست و به چیز متفاوتی دست خواهید یافت.

من به قاب قطعه نهایی می گویم. این یک کار هدفمند نیست که یک هنرمند انجام می دهد، اما هنر به عنوان یک محصول فرهنگی است. این بازتابی از زمانی است که هنر در آن خلق شد و ارزش‌ها و انتظاراتی که هنرمند بر اساس جامعه‌ای که در آن فعالیت می‌کرد داشته است. آنچه را که می‌کشند، موضوع و سبک آن را تغییر می‌دهد.

تصمیمات ما هم همینطور است. ما در محدوده هایی عمل می کنیم و تصمیم می گیریم که کاملاً برای ما نامرئی است. اگر بدانیم قوانین چیست، چه قوانین ناگفته ای را می توانیم بشکنیم؟ ما تصمیمات بدون قید و شرطی که عمدی نیست نمی گیریم. علاوه بر این، همیشه ارزش ندارد به چیزی که فوری نیست، نه در چهره شما، و نه در رسانه ها به همان شکلی که در آینده ای دور انجام می دهید، پرداخته شود. این در مورد انتخاب محدوده شما است.

“منظر تصمیم گیری” چیست؟

منظر تصمیم معادل شناختی بوم یک هنرمند است. اگر هنرمندی چیزی عینی بکشد، هنر روی یک نقطه خاص و غیره متمرکز نمی شود. چشم انداز تصمیم گیری شما معادل ذهنی است. این چیزی است که شما در نظر می گیرید، چگونه چیزها را پیش زمینه و پس زمینه می کنید، و محل تمرکز شماست.

سوگیری های یک فرد چگونه می تواند بر تصمیم گیری آنها تأثیر بگذارد؟

همه ما سوگیری هایی داریم که ناشی از نحوه اتصال مغز ما و فرهنگی است که در آن غوطه ور شده ایم. به صورت فردی، ما نیز بر اساس اینکه چه کسی هستیم و چگونه بزرگ شده ایم، سوگیری هایی داریم. سوگیری ها لزوما مضر نیستند. به طور معمول، آنها به ما کمک می کنند تا میانبرهایی در فرآیندهای تصمیم گیری خود ایجاد کنیم که بیشتر اوقات به خوبی به ما کمک می کند. همیشه ارزش انرژی ذهنی لازم برای دسترسی به هر جزییات کوچک یک تصمیم را ندارد.

ما تعصبات و “قوانین سرانگشتی” خاصی داریم – ممکن است “با کمترین مقاومت پیش برویم” یا “

تا جایی که ممکن است جمعیت را دنبال کنید.» این قوانین به ما کمک می کند. برعکس، وقتی تعصبات ما در تضعیف راه‌ها اشتباه می‌کنند، باعث می‌شوند تصمیم‌های بسیار بدتری نسبت به آنچه که ممکن است گرفته‌ایم بگیریم.

یکی از نمونه های مورد علاقه من در کتاب این است که چگونه نشانه های زمانی قضاوت را تحریف می کنند. این نحوه ارتباط ما با زمان و نحوه استفاده از زمان برای ساختار روز، هفته، ماه و سال است. علاوه بر این، من تحلیلی از مخارج دولت ارائه می‌دهم که نشان می‌دهد یک دلار در ابتدای سال مالی در مقایسه با یک دلار در پایان سال مالی ارزش بسیار متفاوتی دارد.

ما می گوییم: «فردا خرجش می کنم، فردا خرجش می کنم، فردا خرجش می کنم». سپس، در پایان سال مالی شروع به ظهور می کند. شما می دانید که باید از آن استفاده کنید وگرنه آن را از دست خواهید داد. ناگهان، پنج برابر نرخی که معمولاً برای رسیدن به آن مهلت خرج می‌کردید، هزینه می‌کنید. این یک ساختار کاملاً مصنوعی است که به دلایل خوبی به ما اجازه داده ایم که نحوه تصمیم گیری ما را دیکته کند. اثرات مخربی در سطح ملی دارد.

مضرترین سوگیری در تجربه شما چیست؟

سوگیری با مهم ترین اثر زمانی است که شما هیچ کاری انجام نمی دهید. این چیزی است که ما تمایل داریم با آن برویم. مردم اغلب درگیر انتخاب نیستند، و به همین دلیل است که در نهایت هیچ کاری انجام نمی دهند. به عنوان مثال می توان به تغییر قانون پس انداز بازنشستگی توسط دولت بریتانیا اشاره کرد. پیش از این، هنگام شروع یک شغل جدید، افراد برای ثبت نام در برنامه بازنشستگی محل کار خود، مدارک را تکمیل می کردند. اکنون، با این تغییر، شخص برای ثبت نام نیازی به تکمیل مدارک ندارد، اما برای انصراف باید این کار را انجام دهد. این تأثیر چشمگیری داشت. در حال حاضر میلیون ها نفر بیشتر از قبل از اجرای این قانون برای بازنشستگی پس انداز می کنند. این نشان می‌دهد که افراد هنگام شروع کار جدید به اندازه کافی باید انجام دهند و پر کردن فرم مربوط به انتخاب بازنشستگی آنها در بالای لیست نیست. در عوض، آن‌ها به طور پیش‌فرض به مواردی که از قبل برایشان انتخاب شده است، می‌پردازند.

رهبرانی که سیاست گذار نیستند چگونه می توانند سوگیری های منفی مردم را به حداقل برسانند؟

کارهای مختلفی وجود دارد که رهبران می‌توانند برای به حداقل رساندن سوگیری‌های منفی انجام دهند، مانند دعوت از دیدگاه‌ها و دیدگاه‌های مختلف و اطمینان از وجود دوره‌های «خوب» برای تصمیم‌گیری. برای مثال، اگر ضرب‌الاجل‌ها را به‌گونه‌ای تعیین کنید که همه چیز یک‌باره اتفاق بیفتد، دیوانه‌وار است و مجبور خواهید بود تصمیم‌های تأثیرگذار را به‌سرعت اتخاذ کنید. مانند نمونه پایان سال مالی قبلی است.

در عوض، می توانید تصمیمات خود را پخش کنید تا اطمینان حاصل کنید که فرضیه کاری خود را که بر اساس تمام اطلاعاتی است که دارید، قفل می کنید. پیش از مرگ نیز فعالیت های خوبی برای انجام در شروع یک پروژه جدید است. در یک پیش از مرگ، تیم خود را جمع می کنید تا نتیجه آینده را تصور کنید. علاوه بر این، شما و تیمتان می‌توانید اشتباه را ارزیابی کنید و متوجه شوید که چگونه همه چیز طبق برنامه پیش نرفت. اگر پروژه‌ای فاجعه‌بار بود، داستان خرابی آن را بنویسید و برای کمک به تصمیم‌گیری‌های کوچک امروز، فاجعه را خط بکشید.

در کتاب، من در مورد سطوح مفهومی خوب می نویسم. برای داشتن ایده های بزرگ، رویایی و استراتژیک در مورد آن چیزی باید چقدر ملموس و ملموس باشد. برای کسانی که سطح ساختاری پایینی دارند، درک نحوه عملکرد آن جزئیات گسترده‌تر برایشان سخت است. درعوض، آنها ممکن است به برنامه ریزی بودجه یا یک نوع فعالیت دانه ای پایبند باشند. برعکس، فردی با سطح مفهومی بالا می‌تواند روی ایده‌های استراتژیک اصلی کار کند، جزئیات را ببیند و پیش‌بینی کند که چه چیزی ممکن است اشتباه باشد.

چرا سیم‌کشی مجدد فرآیندها نسبت به افراد آسان‌تر است؟

سیم کشی مجدد افراد به جای فرآیندها یک نبرد دشوار است. تلاش برای تغییر افراد کارساز نیست. به عنوان مثال، یک همکار را در نظر بگیرید که تکانشی است. به سادگی از آنها بپرسید: “آیا نمی توانید تکانشی باشید؟” بهترین رویکرد نیست بهترین تصمیم گیری مداخله ای زمانی است که مردم متوجه تغییر چیزی نشوند. برای چیزی مانند چاقی و سلامتی، پیام اصلی این است که به مردم می گویند رژیم بگیرند. آموزش دادن به افراد برای شروع یک رژیم غذایی اغلب کارساز نیست. اگر کار کند، آن پیام می تواند به طور بالقوه مضر باشد. آنچه مفید است شامل اقداماتی مانند تغییر جزئی فرمولاسیون و فرآوری غذا به طوری که تا حدودی سالم تر باشد یا تغییر نحوه قرار دادن غذا در قفسه های فروشگاه و اندازه سهم است. مردم نسبت به این نوع تغییرات حساسیت کمتری دارند و می توانند در طول زمان تاثیرات زیادی داشته باشند بدون اینکه کسی متوجه چیز دیگری شود.

چگونه نوشتن رسا به افراد در تصمیم گیری کمک می کند؟

نوشتن رسا بسیار جالب است. جیمز پن بیکر مبتکر آن است. این یک سبک نوشتاری است که شامل نوشتن بدون صحبت کردن، بدون فکر کردن زیاد، بدون انتقاد از آنچه می‌نویسید، و فقط اجازه دادن به دستان و کلماتتان را می‌دهد. شما این نوع نوشتن را به صورت دوره ای در طی چند هفته انجام می دهید، و شروع به تأثیر روانشناختی قدرتمندی می کند. هیچ کس نوشته های شما را نمی خواند، اما شما شروع به پردازش موثرتر افکار و احساسات خود خواهید کرد.

هنگامی که نوشته شما کامل شد، شما این آزادی را دارید که آن را همانطور که می خواهید دفع کنید. در برخی از مطالعات، افراد انتخاب کرده اند که نوشته های خود را حفظ کنند و چگونگی تکامل آنها را در طول زمان مشاهده کنند. آنها متوجه تغییر به سمت عبارات سازنده تر، منسجم تر و موجزتر می شوند که گواهی بر رشد شخصی آنهاست.

تغییر در استفاده از ضمیر یکی از هیجان انگیزترین ویژگی های نوشتن رسا است. در کتاب جیمز پن بیکر [زندگی مخفی ضمایر]، او می نویسد که مردم تمایل دارند با ضمایر اول شخص شروع کنند. همه چیز درباره آنهاست. همانطور که مردم به بیان خود در نوشتن ادامه می دهند، این شروع به تغییر می کند. شما می توانید ببینید که شخصی از نحوه نوشتن در مورد چیزها صرف نظر می کند. آنها از نظر روانی دور می شوند. «این دیگر به من مربوط نیست. این در مورد وضعیت است.” وقتی درباره آنها صحبت می شود، سؤال این است که “چه کاری می توانم برای بهبود انجام دهم؟” نوشتن رسا بر رفاه، شفا، آزمایش‌های مختلف سلامت، بیکاری و سایر نتایجی که انتظار ندارید به آن برسد تأثیر می‌گذارد.

نقش تشخیص الگو در تصمیم گیری چیست؟

تشخیص الگو دلیل شگفت انگیز بودن مغز ماست. جالب است زیرا هوش مصنوعی باعث شده است که انسان ها دچار یک بحران وجودی خفیف شوند و این سوال را مطرح کنند که آیا ما در تشخیص الگو عالی هستیم یا خیر. قوانین ساده و کدگذاری شده به ما کمک می کند تا با استفاده از تشخیص الگو تصمیم بگیریم. ما مجهز به شناسایی انواع مشکلات بر اساس کهن الگوها و اشکال هستیم. ما می گوییم: “وقتی مشکلاتی در این شکل می بینم، تمایل دارم این قانون را اعمال کنم.” مغز ما به دنبال الگوهایی برای ساده سازی تصمیم گیری است. همچنین می‌تواند به این معنا باشد که ما به دنبال الگوهایی می‌گردیم که ممکن است برای یک موضوع خاص وجود نداشته باشد.

از طرف دیگر، ممکن است با الگویی مواجه شویم و نتایج محتمل اما نادرست بگیریم. این توضیح می‌دهد که چرا تئوری‌های توطئه را قبول می‌کنیم یا در اتاق نشیمن خود به دنبال تلفن خود می‌گردیم و متوجه نمی‌شویم که در دستان ماست. با الگوی مورد نظر ما مطابقت ندارد.

نحوه طبقه بندی رنگ ها چگونه بر تصمیم گیری تأثیر می گذارد؟

رنگ یک پیوستار است. اگر پیکسلی را به طور تصادفی در رایانه انتخاب کنید، به جای نام رنگ، یک مقدار عددی برای رنگ مشاهده خواهید کرد. برای شناسایی رنگ ها نام ها را وارد می کنیم. ما می گوییم: «میان قرمز و نارنجی مرزی وجود دارد. در یک طرف، پیکسل قرمز است. از سوی دیگر، نارنجی است.» این فقط یک نمونه از چیزی است که شبیه یک قانون دنیای واقعی است، اما در تخیل مشترک ما ساخته شده است.

در زبان های مختلف، مرزهای رنگ در مکان های مختلف ترسیم می شود. دانشمندان آزمایش‌هایی انجام می‌دهند که نحوه دیدن رنگ‌ها را تغییر می‌دهند تا اینکه صرفاً چگونه آن‌ها را دسته‌بندی می‌کنیم. تصور کنید که به یک ردیف از پیکسل ها نگاه می کنید. می توانید پیکسل هایی را که 100 پیکسل از هم فاصله دارند بردارید و آنها را در دو طرف مرز رنگ قرار دهید. برای مثال یک پیکسل بنفش و آبی را در نظر بگیرید. مردم می توانند تفاوت رنگ را بسیار راحت تر از زمانی که دو جفت آبی را با فاصله 100 پیکسل از هم انتخاب کنید، تشخیص دهند. این تفاوت 100 پیکسلی چیزی است که چشم شما باید متوجه شود، اما ما نام رنگ ها را روی هر پیکسل قرار داده ایم. این نام ها ما را قادر می سازد تا تفاوت بین این دو رنگ را بهتر درک کنیم.

چه چیزی در هنگام نوشتن این کتاب شما را بیشتر شگفت زده کرد؟

خیلی چیزها مرا شگفت زده کرد، اما بیشتر از همه از این که کتاب دقیقاً شبیه طرحی که در ابتدا ارائه کردم نبود، تعجب کردم. من شک دارم که این یک تجربه منحصر به فرد باشد. من معتقدم که همه کسانی که تا به حال کتابی نوشته اند با همین فکر مواجه شده اند.

شگفتی دیگری که در حین نوشتن و تحقیق با آن مواجه شدم این بود که “چکش می تواند شبیه میخ باشد.” کشف حوزه‌ها، رشته‌ها و حوزه‌های مختلف زندگی که می‌توانستم مشابه‌هایی را در آنها ببینم، جالب بود. این کتاب طیفی از موضوعات را پوشش می دهد – می تواند در یک نقطه تلویزیون واقعیت را مورد بحث قرار دهد و سپس به نحوه صحبت یونانی ها در مورد رنگ و غیره بپردازد. چیزی برای همه وجود دارد یکی از جاه طلبی های من این بود که رشته هایی را گرد هم بیاورم که معمولاً با یکدیگر صحبت نمی کنند. که احساس موفقیت می کرد

قیاس هنری کتاب بر ایده‌های رنسانس اروپایی تکیه دارد. آیا جنبش های دیگر می توانند به تصمیم گیرندگان کمک کنند؟

تسلط بر تصمیم گیری عالی دشوار است، اما سازمان هایی که تصمیم گیرندگان بزرگی هستند، کمی قوانین را زیر پا گذاشته اند. برای یک سازمان ایده آل است که خط مشی های از پیش تعیین شده ای داشته باشد و همه چیز طبق برنامه پیش برود، اما زندگی به این شکل کار نمی کند.

یک هنر برای برنامه‌ریزی واضح از قبل وجود دارد، اما نوآوری واقعی اغلب مستلزم کنار گذاشتن عمدی یا رد روش قدیمی‌تر انجام کارها است. این اقدام شجاعانه در مخالفت با قوانین خود می تواند به احتمالات جدید و هیجان انگیزی منجر شود.

در Decisionscape، من دیدگاه را مورد بحث قرار می دهم. داستان چگونگی نمایش توهم عمق وجود دارد، و شما متوجه می شوید که عمق تنها یکی از راه های استفاده از هنر است.

 من در مورد این صحبت می کنم که چگونه هنر چینی، رنسانس ایتالیا، و چشم انداز خطی جهان را طوفانی کرد. در آن زمان، مردم ساده لوحانه این سوال را مطرح می کردند که چرا هنرمندان چینی به واقع گرایی و اومانیسم وسواس ندارند. هنرمندان چینی ما مطمئناً قادر به خلق هنر واقع گرایانه هستند، اما هدف آنها بازآفرینی جهان نبود. در عوض، آنها به دنبال ترسیم چیزی فراتر از دیدگاه یک فرد بودند. این رویکرد منحصر به فرد، طرح ریزی موازی، چیزی است که باعث پیدایش هنر چینی شده است و به بینندگان اجازه می دهد بسیار بیشتر از آنچه که یک چشم انسان می تواند درک کند، ببینند.

نگاه کردن به این نوع هنر عجیب است زیرا اگر با آن آشنا نباشید ممکن است عجیب باشد. نمی توانید متوجه شوید که چرا غیر واقعی است، اما می دانید که نمی توانید تمام جزئیات را به تنهایی ببینید. نکته جالب این است که وقتی به ظهور کوبیسم که بعداً آمد فکر می‌کنید، می‌توانید با جدا کردن عکس و تنظیم مجدد آن، همان چیز را از منظرهای مختلف ببینید.

درباره نویسنده (نویسندگان)

السپت کرکمن نویسنده و مدیر برنامه در Nesta است. مایک بوروسو مدیر توسعه و نوآوری مخاطبان برای انتشارات جهانی مک کینزی است و در دفتر نیویورک مستقر است.نظرات و نظرات بیان شده توسط مصاحبه شوندگان متعلق به خود آنها است و بیانگر یا منعکس کننده نظرات، سیاست ها، یا مواضع McKinsey & Company نیست و یا دارای تایید آن است.

https://www.mckinsey.com

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *