
درک نقش و جایگاه کسب و کار های کوچک در کل اقتصاد به کمی توجه و تفکر نیاز دارد تا اهمیت و میزان اثر آنها را مشخص نماید . این امر وقتی به موضوع نوآوری توجه کنیم بیشتر درک می شود .
بزرگترین کسب و کار های امروز از یک کسب کار بسیار کوچک حاصل شده اند و در سیر تکاملی مقیاس به وضعیت کنونی خود رسیده اند و این امر ناشی از نوآوری های آنها در مراحل اولیه رشد بوده است .
در یک کشور میلیونها کسب و کار کوچک وجود دارند و لازم نیست که همه آنها لزوما به بزرگترین بنگاهها تبدیل شوند . اثر نهایی آنها زمانی درک می شود که به تجمیع ارزش خلق شده توسط آنها فکر کنیم . آنها در اتصال به زنجیره های تامین بزرگ و کوچک اثر بخشی خود را نشان می دهند .
در بین این بنگاهها صدها هزار واحد تخصصی در دامنه های مختلف می توانند فعالیت کنند که به پیشرفت در زمینه های مختلف صنعتی همچون یادگیری ماشینی، امنیت سایبری و فناوریهای سبز و مدیریت انرژی و حفاظت از محیط زیست کمک نمایند .
نوآوری محدود به شرکتهای بزرگ فناوری و آزمایشگاههای دانشگاهی نیست. برای مثال اگر کشور استرالیا را مورد توجه قرار دهیم در این کشور شرکتهای کوچک و متوسط - آنهایی که کمتر از ۲۰۰ کارمند دارند – نیروی محرکه رشد اقتصادی در استرالیا هستند. در مجموع، آنها ۵۶٪ از تولید ناخالص داخلی استرالیا را تشکیل میدهند و ۶۷٪ از نیروی کار را استخدام میکنند.
با توجه به این مثال تشخیص داده می شود که آنها نقش بزرگی در پیشبرد نوآوری دارند. در کشور ما هم با نسبتهای کمی متفاوت بنگاههای کوچک ارزش زیادی خلق می نمایند و در شرایط فعلی با موانع زیادی برای دسترسی به سرمایهگذاری برای دست یابی به مقیاس و رشد روبرو هستند .
موتور محرک بهبود بهرهوری در این بنگاهها بر اصل نوآوری متمرکز است. آنها کارخانه ای عظیم برای نوآوری هستند .
یک استارتآپ کوچک و کاملاً جدید در ابتدا به حمایت تامین سرمایه و نیز بستر رشد احتیاج دارد . اگر چه در کشور مکانیزمهایی ایجاد شده اند ولی اکو سیستم نوآوری هنوز میزان اثربخشی متناسبی را برای توسعه نشان نداده است و به نظر می رسد در فقر شفافیت اطلاعاتی اظهار نظر جدی در این زمینه وجود ندارد.
علی اکبر سعیدی کیا