16 آگوست 2024
در این نسخه از صحبت های نویسنده، النی کوستوپولوس از انتشارات جهانی مک کینزی با دیوید نواک، مدیر عامل سابق یام گپ می زند! برندز، درباره کتابش چگونه رهبران یاد میگیرند: بر عادتهای موفقترین افراد جهان مسلط شوند. نواک از طریق بازتابهای شخصی و مصاحبههایی که با مدیران ارشد دنیا انجام میشود، یک برنامه عملیاتی برای رهبری موفق را با هم ترکیب میکند که شامل پذیرش یادگیری فعال، به کارگیری تفکر انتقادی، و غلبه بر موانع با فروتنی و قاطعیت است.
چرا این کتاب را نوشتید؟
من پادکستی به نام چگونه رهبران رهبری می کنند راه اندازی کردم و شروع به مصاحبه با بهترین رهبران جهان کردم. همه از افرادی مانند جیمی دیمون گرفته تا ایندرا نویی و تام برادی.
من به این نتیجه رسیدم که یک ویژگی که همه آنها بر آن مسلط بودند، توانایی یادگیری از تجربیات مختلف بود. اشتیاق من این است که با ایجاد رهبران بهتر، جهان را به مکانی بهتر تبدیل کنم. من واقعاً احساس کردم که می توانم با به اشتراک گذاشتن چیزهایی که یاد گرفته ام این کار را انجام دهم.شما میتوانید یک یادگیرنده مشتاق باشید، و میتوانید باهوش باشید، اما موفقترین افراد جهان بینشهایی را که از یادگیری بهدست میآورند، میگیرند و آنها را با عمل همراه میکنند.
چیزی که من به این نتیجه رسیدم این بود که واقعاً میخواهم در مورد قدرت یادگیری فعال بنویسم – اقدام بر اساس آنچه آموختهاید. به همین دلیل کتاب را نوشتم و بسیار خوشحال کننده بود که با استقبال خوبی از کتاب مواجه شدم.
در مورد سه عنصر اساسی یادگیری به ما بگویید.
ما واقعاً می خواستیم یک ساختار بسیار ساده برای این کتاب داشته باشیم. ما کتاب را بر اساس «یادگیری از»، «یادگیری به» و «یادگیری از طریق» تنظیم کردیم. یادگیری از به یادگیری از افراد، محیط ها و تجربیاتی است که در حال حاضر در دسترس ما هستند.
به عنوان مثال، یادگیری از موارد مربوط به تربیت شما، محیط های جدیدی که در آن جا به جا می شوید و افرادی که می دانند شما چه چیزی را نمی دانید. شما باید از چیزها [و افراد] مانند «حقیقت گویان»، بحران ها، پیروزی و شکست یاد بگیرید. شما همچنین باید “یاد بگیرید” یادگیری به به حفظ ذهن باز و روابط انسانی عالی اشاره دارد زیرا شما از مردم بیشتر یاد می گیرید.
شما همچنین یاد می گیرید که عادات تفکر انتقادی خود را بسازید تا بتوانید جریان ایده هایی را که وارد زندگی شما می شوند افزایش دهید. در کتاب، من در مورد اهمیت گوش دادن، یادگیری پرسیدن سوالات بهتر، تفکر الگو صحبت می کنم. مهم است که فکر کنید، زمانی را برای جشن گرفتن ایده های دیگران بیش از ایده های خود اختصاص دهید. بنابراین این بخش “یادگیری به” است.
“یادگیری از طریق” به معنای یادگیری با انجام کارهایی است که باید انجام شوند یا چیزهایی که بزرگترین تفاوت را ایجاد می کنند. من به یادگیری از طریق دنبال کردن شادی، با آماده شدن، با انجام کارهای سخت – کارهای درست – و با ساده کردن اشاره می کنم.
وقتی صحبت از یادگیری فعال شد، در حین نوشتن کتاب چه چیزی یاد گرفتید؟
یاد گرفتم کاری را که امروز می توان انجام داد به تعویق نیندازم. من آموخته ام که اکنون بسیار مهم است که اقدام کنم. دنیا و واقعیت را آنطور که واقعا هست ببینید، نه آنطور که می خواهید باشد.
همسرم ، دیابتی نوع یک بود. او از هفت سالگی دیابت داشت و وضعیت سلامتی اش رو به نابودی بود. بنابراین سعی کردم هر چیزی را که میتوانم در برنامه بهجای آن افزایش دهم. ما پنجاهمین سالگرد ازدواجمان را در سال 48 داشتیم. از او خواستم کتابی در مورد دیابت بنویسد که همیشه می خواست بنویسد، و من به او کمک کردم تا این کار را انجام دهد. همانطور که مشخص شد در بهمن ماه سال جاری درگذشت. اما خوشحالم که با درک واقعی واقعیتی که با آن روبرو بودیم، اقدامی انجام دادیم.
نحوه تربیت شما چه تأثیری بر نحوه رهبری شما داشت؟
زمانی که کلاس هفتم بودم در 23 ایالت زندگی می کردم. پدرم نقشهبردار دولتی بود، بنابراین با 15 نقشهبر دار دیگر، طول و عرض جغرافیایی را در یک شهر کوچک بررسی میکرد. بعد از اینکه کارش تمام شد، به شهر بعدی نقل مکان کردیم. ما در شهرهای کوچک بالا و پایین ایالات متحده زندگی می کردیم. بنابراین مادرم مرا در مدرسه بررسی میکرد و میگفت: “دیوید، بهتر است با همه دوست شوی، زیرا ما داریم میرویم.” خیلی زود یاد گرفتم که همیشه فقط یک دوست بودم.دور از شادی من همیشه از کسی که پیش من می آمد و از من استقبال می کرد و باعث می شد احساس راحتی کنم قدردانی می کردم.
زمانی که افراد جدیدی به شرکت ما پیوستند، سعی کردم این کار را در طول زندگی حرفه ای خود انجام دهم. با رفتن به موقعیتهای جدیدی از این دست، یاد گرفتم که خیلی سریع از افراد و موقعیت ارزیابی کنم. این تربیت به من آموخت که چگونه از کسانی که میخواستم با آنها وقت بگذرانم – که استعداد داشتند، استعداد نداشتند، احساس خوبی داشته باشم. وقتی هر سه ماه یکبار نقل مکان میکنید و مجبور میشوید هر بار دوستان جدیدی پیدا کنید، هر کجا که میروید، بهتر است مهارتهای بسیار خوبی در افراد داشته باشید. من به خاطر تربیتم موفق شدم نه با وجود آن.
پدرم را در حال عمل دیدم. او مربی بزرگی بود. او مربی همه تیمهای ورزشی من بود و بعد من مربیگری را یاد گرفتم. من همیشه به شدت در مورد اینکه چگونه در تجارت، شما باید یک مربی باشید، نه یک رئیس، احساس کردم. شما باید واقعاً به افراد کمک کنید تا پتانسیل هایشان را برآورده کنند. اما مردم همیشه فکر می کنند، “اوه، تو در یک تریلر زندگی می کردی. چطور توانستی، چگونه از آن جان سالم به در بردی؟» خوب، فکر می کنم به خاطر تربیتم موفق شدم، نه با وجود آن.
از شکست های خود چه آموخته اید؟
وقتی برای اولین بار به پپسی کو پیوستم و بر بازاریابی و فروش آن نظارت داشتم، سعی کردم واقعیتی را که با آن روبرو بودیم درک کنم. یک روز در دفترم نشسته بودم و همه داده ها را نگاه می کردم. متوجه شدم که نوشابه گازدار [فروش] رو به کاهش است. به نظر میرسید که همه محصولاتی که شفاف بودند رشد میکردند و به خوبی کار میکردند: آب، Clearly Canadian، و هر چیزی که شفاف بود. بنابراین من یک لحظه گفتم: “خب، اگر یک پپسی شفاف انجام دهیم چه؟” و من فکر کردم، “مرد، این یک ایده بزرگ است.” با راجر انریکو، رئیس وقت پپسی کو تماس گرفتم و گفتم: “هی، نظرت در مورد این ایده چیست؟” او گفت: “خب، این به نظر بسیار جالب می رسد. چرا نمی روید در مورد آن بیاموزید و ببینید چه فکر می کنید.»
ما یک پپسی شفاف تولید کردیم. ما آن را به گروه های متمرکز بردیم و مصرف کنندگان واقعاً این ایده را دوست داشتند. بنابراین ما به سرعت محصول را در آزمایشگاه های خود توسعه دادیم و آن را در بازار آزمایشی در بولدر، کلرادو قرار دادیم. هرگز روزی را فراموش نمی کنم که این داستان اصلی در CBS Evening News بود، زمانی که Dan Rather مجری آن زمان بود. او گفت: «امروز، در بولدر، کلرادو، پپسی کولا یک پپسی شفاف را معرفی کرد.» این خبر نشان داد که پپسی از خطوط مونتاژ خارج شده است. مثل یک پدیده بود: همه می خواستند کریستال پپسی را امتحان کنند.
من با انجمن بطریسازان پپسی کولا، به ویژه با گروه بازاریابی آنها که به ما مشاوره میدادند، ملاقات کردم. آنها گفتند: “این یک ایده عالی است، دیوید. ما فکر می کنیم فوق العاده است. اما یک مشکل وجود دارد به اندازه کافی طعم پپسی ندارد.» گفتم: «خب، نمیخواهم طعم پپسی را بدهد. میخواهم متفاوت باشد.» آنها گفتند: “خب، باید نت های طعم پپسی کولا بیشتری به آن بدهید وگرنه موفق نمی شود.” گوش کن، به خودم گفتم: «این بچهها نمیدانند من چقدر باهوش هستم. منظورم این است که این یک ایده بزرگ است. من رکاب میزنم و این کار را انجام خواهم داد.»
خوب، ما آن را در سوپر باول گرفتیم. راه اندازی کردیم. این اولین محصول در تاریخ پپسی کولا بود که به عنوان یک نوشابه گازدار با قیمتی عالی عرضه شد. همه آن را امتحان کردند، درست همانطور که ما پیش بینی کرده بودیم. اما سه ماه بعد، ما [خریداران] تکراری نداشتیم، زیرا طعم آن به اندازه کافی شبیه پپسی نبود.
آموخته ام که باید به آنچه مردم می گویند گوش دهید. شما باید درک کنید که در هر کاری که میخواهید انجام دهید، موانع چیست و چه موانعی وجود دارد. تکالیف خود را انجام دهید. درک کنید که چه مسائلی وجود دارد، در صورت وجود. و اگر مشکلی وجود دارد، آن را برطرف کنید. در غیر این صورت، می توانید بگویید: “هی، من از شجاعت و اعتقادم پیروی می کنم.” اما شما باید این روند را طی کنید.
من بطریهای پپسی کولا را درگیر نکردم و به آنها گوش نکردم. ما در نهایت با یک شکست مواجه شدیم که در واقع در یک تصویر در شنبه شب زنده نمایش داده شد. خیلی خجالت آور بود همه شکستهایشان را در شنبه شب پخش نمیکنند، اما در واقع احساس میکنم آموختهای که دریافت کردم ارزشش را داشت.
چرا درس گرفتن از بردها مهم است؟
همه در مورد درس گرفتن از شکست ها صحبت می کنند. شکست واقعاً می تواند به شما کمک کند چیزهایی را یاد بگیرید که هرگز یاد نمی گیرید، زیرا شکست واقعاً به شما ضربه می زند. اما به نظر من برنده شدن به همان اندازه مهم است. من همیشه به یافتن افرادی که واقعاً موفقیت های برجسته ای دارند، اعتقاد داشته ام، سپس هر چیزی را که می توانید از آنها یاد بگیرم. همین موضوع در مورد شرکت ها نیز صدق می کند. وقتی برای اولین بار مدیر عامل یام شدم! برندها، ما بیرون از سازمان رفتیم و بهترین تمرین ها را انجام دادیم. ما میخواستیم با شرکتهای برندهای صحبت کنیم که سال به سال نتایج ثابتی کسب کردند. بنابراین در آن زمان به شرکت هایی مانند Walmart، Home Depot، Southwest Airlines، Target رفتیم. ما هم به خطوط هوایی سنگاپور رفتیم.
ما با همه این شرکت های بزرگ صحبت کردیم و از آنها پرسیدیم که چه کار می کنند. همانطور که ما این کار را انجام دادیم، آنچه را که آنها آموختند – آنچه را که ما – یاد گرفتیم، مدون کردیم. در طول 25 سال گذشته، ما شرکت خود را بر اساس پنج چیز که در مورد شرکت های برنده یاد گرفتیم ایجاد کردیم:
- آنها فرهنگ هایی را ایجاد می کنند که همه در آن اهمیت دارند.
- آنها به شکلی شیدایی بر روی مشتریان متمرکز هستند.
- آنها برندهای خود را متمایز می کنند و در هر کاری که انجام می دهند، تمایز رقابتی را به ارمغان می آورند.
- آنها افراد و فرآیندهای ثابتی دارند.
- آنها یک ذهنیت ثابت “ضربه یک سال پیش” دارند.
ما آن پنج اصل شرکت خود را بر اساس کاری که شرکت های برنده انجام داده بودند بنا کردیم. ما خواهان نتایج ثابتی بودیم و 13 سال متوالی 13 درصد رشد سود هر سهم بالاتری داشتیم. بسیاری از آن به این موضوع مربوط می شود که ما از برندگان یاد گرفتیم.
چرا بهترین رهبران CSE [متخصصان بقای بحران] هستند؟
هنگامی که با یک بحران مواجه می شوید، اولین کاری که بهترین رهبران انجام می دهند این است که آن را تصدیق می کنند. سرشان را زیر برف نمی گذارند. آنها می گویند: “ما اینجا مشکل داریم.” بعد می گویند: «باشه، برای حل این مشکل باید چه کار کنیم؟ از بحران خارج شوید.» سپس یک برنامه عملیاتی بسیار مشخص تهیه می کنند و آن برنامه عملی را برای خروج از بحران اجرا می کنند. سپس آنها هر گونه رویه یا فرآیندی را که باید انجام دهند تا اطمینان حاصل شود که بحران دوباره تکرار نمی شود، انجام می دهند.
یک مثال خوب برای من زمانی است که یام را اجرا می کردم! برندها تاکو بل یک حادثه E. coli در شمال شرقی داشت. ما کنفرانس سرمایه گذاران خود را در روز شیوع این بیماری برگزار کردیم. و ما بلافاصله واقعیت را پذیرفتیم. ما یک برنامه اقدام روشن در مورد آنچه که می توانیم برای بهبود فرآیندهای ایمنی مواد غذایی خود انجام دهیم، ایجاد کردیم. در طول این مسیر، ما باید کار بهتری انجام میدادیم تا اطمینان حاصل کنیم که محصولات ما قبل از اینکه وارد فروشگاههای ما شوند، کاملاً تمیز میشوند. بنابراین ما یک فرآیند کاملاً جدید برای انجام آن ایجاد کردیم. سپس با تامین کنندگان کار کردیم تا مطمئن شویم که هرگز و هرگز دوباره تکرار نخواهد شد.
وقتی در یک بحران هستید، به مردم امیدواری دهید که قوی تر از همیشه از آن خارج شوید. این دقیقاً همان کاری است که ما انجام دادیم.وقتی دچار بحران می شوید، باید تمام تیم خود را درگیر کنید. اولین قدم را بردارید: واقعیت را بپذیرید. آن روز به وال استریت گفتیم که چگونه میخواهیم با این بحران کنار بیاییم. حتی با وجود اینکه مشخصاً فروش ما به طور موقت سقوط می کرد، سهام آن روز افزایش یافت زیرا مردم واقعاً احساس می کردند که ما در حال مدیریت بحران هستیم. مهمتر از آن، ما آینده بلندمدت را ترسیم کردیم.
کدام رهبران در طول تصدی خود به عنوان مدیر عامل در یام بیشتر بر رشد شما تأثیر گذاشتند! مارک ها؟
تعدادی از افراد واقعاً بر رشد من در یام تأثیر گذاشتند! برندها در بالای لیست، آندرال پیرسون قرار دارد. او شریک سابق مک کینزی بود. او رئیس سابق پپسی کو و معلم مدرسه بازرگانی هاروارد بود.
او درهای زیادی را به روی من باز کرد و با علاقه فعالانه به من و کمک به من در دستیابی به هر پتانسیلی که ممکن است داشته باشم، چیزهای زیادی به من آموخت. نه تنها این، بلکه اندی یک مربی باورنکردنی بود. اندی یکی از باهوش ترین افرادی بود که تا به حال می شناختم. اما بزرگترین کاری که اندی برای من انجام داد این بود که به خودم اعتماد کنم. او فقط گفت: «هی دیوید، تو نمیدانی چقدر میتوانی خوب باشی. شما به یکی از بهترین مدیران عامل تبدیل خواهید شد. شما قادر خواهید بود چنین کارهای بزرگی انجام دهید.”
اندی یک یادگیرنده باورنکردنی بود. او هر چیزی را که می توانست با من در میان گذاشت، از جمله کتاب هایی که خوانده بود، مقالاتی که می دید. او درها را برای افرادی که می شناخت باز می کرد. او به من نشان داد که چگونه از طریق یادگیری جوان بمانم زیرا ۸۰ ساله بود که از دنیا رفت. اما وقتی با نوه هایش صحبت می کرد، از جی لو و ای راد و همه افراد مشهوری که نوه هایش می شناختند صحبت کرد. بنابراین اندی واقعاً یک مربی عالی بود.
جان واینبرگ نیز در هیئت مدیره ما حضور داشت. جان واینبرگ رئیس سابق گلدمن ساکس بود. او فردی بسیار متواضع بود که چیز بزرگی به من گفت. او گفت: “میدانی، دیوید، آنچه من در رهبران مشاهده کردهام این است که یا رشد میکنند یا متورم میشوند.” او در مورد اهمیت فروتنی صحبت کرد. من هرگز، هرگز آن را فراموش نکردم. او همچنین گفت که درختان تا آسمان رشد نمی کنند. از جایی که در حال حاضر در آن هستید خیلی هیجان زده نشوید. ممکن است عالی باشد، اما ممکن است اتفاقاتی بیفتد که رشد شما را کند کند. مراقب آن چیزها باشید.
من همچنین به یادگیری از کنت لانگون، یکی از بنیانگذاران Home Depot ادامه داده ام. من مشکلات سلامتی بسیار شخصی را در خانه تجربه کردم. کن یک بار گفت: “دیوید، من می خواهم با تو همراه شوم. و ما برای سواری بیرون می رویم. او مرا به Dairy Queen برد و برای من یک بستنی خرید. او گفت: «پدرم همیشه وقتی روزهای سختی را پشت سر میگذاشتم، مرا برای بستنی بیرون میبرد.» کن موفق ترین مرد جهان است و می تواند هر چیزی را که می خواهد بخرد یا به شما بدهد. با این حال او یک بستنی به من داد. این واقعاً چیزهای زیادی به من آموخت، به ویژه اهمیت انجام کارهای کوچکی که همیشه به یاد می آورید و برایتان ارزش قائل هستید. این چیزهای کوچکی هستند که واقعاً جمع می شوند و از شما یک فرد خاص می سازند. کن لانگون [من را برای بستنی می برد] به وضوح یکی از آن هاست.
چرا مهم است که حقیقت را دنبال کنیم؟
شما باید دنیا را آنطور که واقعا هست ببینید، نه آنطور که می خواهید. به همین دلیل است که باید خود را احاطه کنید
شما افرادی را می خواهید که به اندازه کافی قوی باشند و شجاعت داشته باشند که به شما بگویند چه کارهای اشتباهی انجام می دهید و چه کارهایی را باید انجام دهید که شاید انجام نمی دهید. وقتی رهبران فقط اگزوز خود را دود می کنند واقعاً به بیراهه می روند.
شما باید به دنبال حقیقت باشید. شما باید مطمئن شوید که هر فرضی که دارید، هر تصمیمی که می گیرید، آن تصمیمات مبتنی بر حقیقت است، نه واقعیت نادرستی که خودتان می فروشید.
وجه اشتراک موفق ترین رهبران چیست؟
موفق ترین رهبران ترکیبی عجیب از اعتماد به نفس و فروتنی دارند. اعتماد به نفس چیزی است که همه ما باید داشته باشیم اگر می خواهیم مردم را تشویق کنیم که ما را دنبال کنند. اگر به آنها این حس را ندهید که با شما برنده نمی شوند، هیچ کس شما را دنبال نمی کند. اگر فکر کنند که بینایی دارید، اگر به شما و نوع فردی که هستید باور داشته باشند، شما را دنبال خواهند کرد.
بنابراین باید اعتماد به نفسی را ایجاد کنید که باعث شود مردم بخواهند شما را دنبال کنند و به شما ایمان داشته باشند، زیرا هیچ کس قرار نیست یک Eeyore را دنبال کند. آنها از کسی پیروی میکنند که به کاری که انجام میدهند، اعتقاد و اشتیاق دارد، و همچنین اعتماد بهنفس قابلتوجهی که از خود بروز میدهد.
فروتنی می گوید: “من همه چیز را نمی دانم.” فروتنی می گوید: “من به تو نیاز دارم.” فروتنی می گوید: «با هم می توانیم این کار را انجام دهیم. من نمی توانم آن را به تنهایی انجام دهم.»
وقتی تعادل اعتماد به نفس و فروتنی را داشته باشید، ویژگی هایی دارید که شما را به بیشترین موفقیت می رساند. فروتنی نیز ویژگی ای است که شما را به یک یادگیرنده فعال تبدیل می کند. این باعث می شود که شما دائماً به دنبال دانش در هر کجا که می توانید آن را پیدا کنید.