نوآوری در مدیریت برای توسعه پایدار

Kolnegar Private Media (Management Innovation for Sustainable Development)

27 آبان 1404 10:35 ق.ظ

صحبت‌های نویسنده: چرا بهترین رهبران از یادگیری فعال استقبال می‌کنند

صحبت‌های نویسنده: چرا بهترین رهبران از یادگیری فعال استقبال می‌کنند

۱۶ آگوست ۲۰۲۴

در این نسخه از صحبت‌های نویسنده، النی کاستوپولوس از انتشارات جهانی مک‌کینزی با دیوید نواک، مدیرعامل سابق یام! برندز، درباره کتابش «چگونه رهبران یاد می‌گیرند: بر عادات موفق‌ترین افراد جهان مسلط شوید» (انتشارات هاروارد بیزینس ریویو، ژوئن ۲۰۲۴) گفتگو می‌کند. نواک از طریق تأملات شخصی و مصاحبه‌های انجام شده با مدیران ارشد جهان، به طور یکپارچه یک برنامه عملی برای رهبری موفق ارائه می‌دهد که شامل پذیرش یادگیری فعال، به‌کارگیری تفکر انتقادی و غلبه بر موانع با فروتنی و عزم راسخ است. نسخه ویرایش‌شده‌ای از مکالمه در ادامه آمده است .

چرا این کتاب را نوشتید؟

وقتی از یام! برندز جدا شدم، پادکستی با عنوان «رهبران چگونه رهبری می‌کنند» راه‌اندازی کردم و شروع به مصاحبه با بهترین رهبران جهان کردم. از افرادی مثل جیمی دیمون گرفته تا ایندرا نویی و تام بردی.

متوجه شدم که تنها ویژگی‌ای که همه آنها در آن استاد بودند، توانایی یادگیری از تجربیات مختلف بود. اشتیاق من این است که با پرورش رهبران بهتر، جهان را به مکانی بهتر تبدیل کنم. واقعاً احساس کردم که می‌توانم با به اشتراک گذاشتن آموخته‌هایم، این کار را انجام دهم.

شما می‌توانید یک یادگیرنده مشتاق باشید و می‌توانید باهوش کتابخوان باشید، اما موفق‌ترین افراد جهان بینش‌هایی را که از یادگیری به دست می‌آورند، می‌گیرند و آنها را با عمل همراه می‌کنند.

چیزی که من متوجه شدم این بود که واقعاً می‌خواستم در مورد قدرت یادگیری فعال بنویسم – اقدام بر اساس آموخته‌هایتان. به همین دلیل این کتاب را نوشتم و دریافت بازخورد عالی از کتاب بسیار خوشحال‌کننده بوده است.موفق‌ترین افراد جهان بینش‌هایی را که از یادگیری به دست می‌آورند، می‌گیرند و آنها را با عمل همراه می‌کنند.

درباره سه عنصر اساسی سازنده یادگیری برای ما بگویید.

ما واقعاً می‌خواستیم ساختار بسیار ساده‌ای برای این کتاب داشته باشیم. ما کتاب را بر اساس «یادگیری از»، «یادگیری به» و «یادگیری توسط» سازماندهی کردیم. یادگیری از به یادگیری از افراد، محیط‌ها و تجربیاتی که در حال حاضر در دسترس ما هستند اشاره دارد.

به عنوان مثال، یادگیری از ،  به تربیت شما، محیط‌های جدیدی که به آنها وارد می‌شوید و افرادی که آنچه را که شما نمی‌دانید می‌دانند، مربوط می‌شود. شما باید از چیزها [و افراد] یاد بگیرید، مانند «حقیقت‌گویان»، بحران‌ها، پیروزی‌ها و شکست‌ها. همچنین باید «یاد بگیرید که». یادگیری به به حفظ ذهن باز و روابط انسانی عالی اشاره دارد زیرا بیشترین یادگیری را از افراد دارید.

همچنین یاد می‌گیرید که عادت‌های تفکر انتقادی خود را بسازید تا بتوانید جریان ایده‌هایی را که به زندگی شما می‌آیند، افزایش دهید. در کتاب، من در مورد اهمیت گوش دادن، یادگیری پرسیدن سوالات بهتر و تفکر الگو صحبت می‌کنم. مهم است که تأمل کنید، برای تجلیل از ایده‌های دیگران بیشتر از ایده‌های خودتان وقت بگذارید. بنابراین این بخش «یادگیری» است.

«یادگیری از طریق» به معنای یادگیری با انجام کارهایی است که باید انجام شوند، یا کارهایی که بزرگترین تفاوت را ایجاد می‌کنند. من به یادگیری با دنبال کردن شادی، با آماده شدن، با انجام کارهای سخت – کارهای درست – و با ساده‌سازی اشاره می‌کنم.

صحبت از یادگیری فعال شد، هنگام نوشتن کتاب چه چیزی یاد گرفتید؟

من یاد گرفتم که کاری را که امروز می‌توان انجام داد، به تعویق نیندازم. من یاد گرفته‌ام که اقدام کردن اکنون بسیار مهم است. دنیا و واقعیت را آنطور که واقعاً هست ببینید، نه آنطور که می‌خواهید باشد.

همسرم، یکی از حقیقت‌گویانی که در کتاب درباره او می‌نویسم و ​​کتاب را به او تقدیم می‌کنم، مبتلا به دیابت نوع یک بود. او از هفت سالگی دیابت داشت و سلامتی‌اش رو به زوال بود. بنابراین سعی کردم هر کاری را که می‌توانستم در برنامه‌ام انجام دهم. پنجاهمین سالگرد ازدواجمان را در ۴۸ سالگی جشن گرفتیم. از او خواستم کتابی در مورد دیابت بنویسد که همیشه می‌خواست بنویسد و من هم در این کار به او کمک کردم. همانطور که معلوم شد، در فوریه امسال، او درگذشت. اما خوشحالم که با درک واقعی واقعیتی که با آن روبرو بودیم، اقدام کردیم.

تربیت شما چگونه بر نحوه رهبری شما تأثیر گذاشت؟

من در زمان کلاس هفتم در ۲۳ ایالت زندگی می‌کردم. پدرم نقشه بردار دولتی بود، بنابراین او به همراه ۱۵ نقشه بردار دیگر، علائم طول و عرض جغرافیایی را در یک شهر کوچک بررسی می‌کرد. بعد از اینکه کارش تمام شد، به شهر بعدی نقل مکان می‌کردیم. ما در شهرهای کوچک در سراسر ایالات متحده زندگی می‌کردیم. بنابراین مادرم مرا در مدارس ثبت نام می‌کرد و می‌گفت: “دیوید، بهتر است دوست پیدا کنی، چون ما داریم می‌رویم.” من خیلی زود فهمیدم که من همیشه فقط یک دوست تا خوشبختی فاصله داشت. من همیشه از کسی که به سمتم می‌آمد و از من استقبال می‌کرد و باعث می‌شد احساس راحتی کنم، قدردانی می‌کردم.

در طول دوران حرفه‌ای‌ام، وقتی افراد جدیدی به شرکت ما می‌آمدند، سعی می‌کردم این کار را انجام دهم. با ورود به موقعیت‌های جدید مانند آن، یاد گرفتم که خیلی خیلی سریع افراد و موقعیت را ارزیابی کنم. این تربیت به من آموخت که چگونه درک خوبی از کسانی که می‌خواستم با آنها وقت بگذرانم، داشته باشم – چه کسانی استعداد داشتند و چه کسانی استعداد نداشتند. وقتی هر سه ماه یک بار نقل مکان می‌کنید و باید هر بار دوستان جدیدی پیدا کنید، هر کجا که می‌روید، بهتر است مهارت‌های ارتباطی نسبتاً خوبی داشته باشید.

من پدرم را در حال کار دیدم. او مربی بزرگی بود. او تمام تیم‌های ورزشی من را مربیگری می‌کرد و سپس یاد گرفتم که چگونه مربیگری کنم. من همیشه به شدت احساس می‌کردم که در تجارت، باید یک مربی باشید، نه یک رئیس. شما باید واقعاً به مردم کمک کنید تا پتانسیل خود را شکوفا کنند. اما مردم همیشه فکر می‌کنند، “اوه، تو در یک تریلر زندگی می‌کردی. چطور توانستی، چطور از آن جان سالم به در بردی؟” خب، فکر می‌کنم به خاطر تربیتم موفق شدم، نه علیرغم آن.

از شکست‌هایتان چه آموخته‌اید؟

وقتی برای اولین بار به پپسی‌کو پیوستم و بر بازاریابی و فروش آن نظارت داشتم، سعی کردم واقعیتی را که با آن روبرو بودیم درک کنم. یک روز در دفترم نشسته بودم و به تمام داده‌ها نگاه می‌کردم. متوجه شدم که [فروش] نوشابه‌های گازدار در حال کاهش است. به نظر می‌رسید که تمام محصولاتی که شفاف بودند در حال رشد و عملکرد خوبی بودند: آب، کلیرلی کانادایی و هر چیزی که شفاف بود. بنابراین یک لحظه “آها” داشتم و گفتم: “خب، اگر یک پپسی شفاف بسازیم چه؟” و فکر کردم: “مرد، این یک ایده بزرگ است.” با راجر انریکو، رئیس وقت پپسی‌کو، تماس گرفتم و گفتم: “هی، نظرت در مورد این ایده چیست؟” او گفت: “خب، خیلی جذاب به نظر می‌رسد. چرا نمی‌روی در مورد آن اطلاعات کسب کنی و ببینی نظرت چیست.”

ما یک پپسی شفاف توسعه دادیم. ما آن را به گروه‌های کانونی بردیم و مصرف‌کنندگان واقعاً این ایده را دوست داشتند. بنابراین ما به سرعت محصول را در آزمایشگاه‌های خود توسعه دادیم و آن را در یک بازار آزمایشی در بولدر، کلرادو قرار دادیم. من هرگز روزی را که این خبر اصلی در اخبار عصر CBS بود، فراموش نمی‌کنم، زمانی که دن رادر در آن زمان گوینده خبر بود. او گفت: “امروز، در بولدر، کلرادو، پپسی کولا یک پپسی شفاف معرفی کرد.” اخبار نشان می‌داد که پپسی از خطوط مونتاژ خارج می‌شود. مثل یک پدیده بود: همه می‌خواستند پپسی کریستال را امتحان کنند.

من با انجمن بطری‌سازان پپسی کولا، به ویژه با گروه بازاریابی آنها که به ما مشاوره می‌دادند، ملاقات کردم. آنها گفتند: “این یک ایده عالی است، دیوید. ما فکر می‌کنیم فوق‌العاده است. اما یک مشکل وجود دارد. به اندازه کافی طعم پپسی نمی‌دهد.” من گفتم: “خب، من نمی‌خواهم طعم پپسی داشته باشد. من می‌خواهم متفاوت باشد.” آنها گفتند: “خب، شما باید طعم‌های پپسی کولا بیشتری به آن بدهید وگرنه موفق نخواهد شد.” گوش کن، با خودم گفتم: «اینها نمی‌فهمند من چقدر باهوشم. منظورم این است که این یک ایده بزرگ است. من با تمام وجود رکاب می‌زنم و این را محقق خواهم کرد.»

خب، ما آن را در سوپربول عرضه کردیم. ما آن را عرضه کردیم. این اولین محصول در تاریخ پپسی کولا بود که به عنوان یک نوشیدنی گازدار با قیمت بالا عرضه شد. همه آن را امتحان کردند، درست همانطور که پیش‌بینی کرده بودیم. اما سه ماه بعد، ما [خریداران] تکراری نداشتیم، زیرا به اندازه کافی طعم پپسی نداشت.

من یاد گرفته‌ام که باید به حرف مردم گوش دهید. باید بفهمید موانع و مشکلات در هر کاری که سعی در انجام آن دارید چیست. تحقیقات خود را انجام دهید. بفهمید که مشکلات، در صورت وجود، چیستند. و اگر مشکلی وجود دارد، آن را برطرف کنید. در غیر این صورت، می‌توانید بگویید: «هی، من شجاعت و اعتقادم را دنبال خواهم کرد.» اما باید این فرآیند را طی کنید.

من بطری‌های پپسی کولا را درگیر نکردم و به حرفشان گوش ندادم. در نهایت با شکستی مواجه شدیم که در واقع در یک نمایش طنز در برنامه زنده شنبه شب به نمایش درآمد. خیلی شرم‌آور بود. همه شکست‌هایشان در برنامه زنده شنبه شب پخش نمی‌شود، اما من واقعاً احساس می‌کنم درسی که گرفتم ارزشش را داشت.

چرا درس گرفتن از پیروزی‌ها مهم است؟

خب، همه در مورد درس گرفتن از شکست‌ها صحبت می‌کنند. شکست واقعاً می‌تواند به شما کمک کند چیزهایی را یاد بگیرید که هرگز یاد نمی‌گیرید، زیرا شکست واقعاً به صورت شما می‌خورد. اما به نظر من، برنده شدن هم به همان اندازه مهم است. من همیشه به پیدا کردن افرادی که واقعاً موفقیت چشمگیری دارند، اعتقاد داشته‌ام، سپس هر چه می‌توانید از آنها یاد بگیرید. همین امر در مورد شرکت‌ها نیز صدق می‌کند. وقتی برای اولین بار مدیرعامل Yum! Brands شدم، بیرون رفتیم و بازدیدهایی از بهترین شیوه‌ها انجام دادیم. می‌خواستیم با شرکت‌های برنده‌ای که سال به سال نتایج ثابتی کسب می‌کردند، صحبت کنیم. بنابراین در آن زمان به شرکت‌هایی مانند Walmart، Home Depot، Southwest Airlines، Target رفتیم. ما همچنین به Singapore Airlines رفتیم.

ما با همه این شرکت‌های بزرگ صحبت کردیم و از آنها پرسیدیم که چه کاری انجام داده‌اند. در حین انجام این کار، آنچه را که آنها – آنچه ما – آموخته بودیم، مدون کردیم. در طول ۲۵ سال گذشته، شرکت خود را بر اساس پنج نکته‌ای که در مورد شرکت‌های برنده آموخته بودیم، بنا کردیم:

  • آنها فرهنگ‌هایی ایجاد می‌کنند که در آن همه به حساب می‌آیند.
  • آنها دیوانه‌وار کار می‌کنند
  • روی مشتریان تمرکز می کردند.
  • آنها برندهای خود را متمایز می‌کنند و در هر کاری که انجام می‌دهند، تمایز رقابتی ایجاد می‌کنند.
  • آنها افراد و فرآیندهای ثابتی دارند.
  • آنها ذهنیت “سال گذشته را پشت سر گذاشته‌اند”

ما این پنج اصل را “محرک‌های سلسله” نامیدیم. ما شرکت خود را بر اساس آنچه شرکت‌های برنده انجام داده بودند، ساختیم. ما نتایج ثابتی می‌خواستیم و ۱۳ سال متوالی رشد سود به ازای هر سهم ۱۳ درصد بالاتر داشتیم. بخش زیادی از آن به این واقعیت مربوط می‌شود که از برندگان درس گرفتیم.

چرا بهترین رهبران، متخصصان بقا در بحران هستند؟

وقتی با بحران مواجه می‌شوند، اولین کاری که بهترین رهبران انجام می‌دهند این است که آن را تصدیق می‌کنند. آنها سر خود را در برف فرو نمی‌کنند. آنها می‌گویند: “ما اینجا یک مشکل داریم.” سپس می‌گویند: “خب، برای حل این مشکل چه باید بکنیم؟ از بحران خارج شوید.” سپس آنها یک برنامه عملی بسیار خاص تدوین می‌کنند و آن برنامه عملی را برای خروج از بحران اجرا می‌کنند. سپس آنها هر رویه یا فرآیندی را که باید اجرا کنند، اعمال می‌کنند تا اطمینان حاصل شود که بحران دوباره اتفاق نمی‌افتد.

یک مثال خوب برای من زمانی بود که برند یام! را اداره می‌کردم. تاکو بل در شمال شرقی دچار حادثه ای. کولی شد. ما کنفرانس سرمایه‌گذاران خود را در روز شیوع بیماری برگزار کردیم. و بلافاصله واقعیت را پذیرفتیم. ما یک برنامه عملی روشن در مورد آنچه می‌توانیم برای بهبود فرآیندهای ایمنی مواد غذایی خود انجام دهیم، تدوین کردیم. در همین راستا، ما باید کار بهتری انجام می‌دادیم تا اطمینان حاصل کنیم که کاهو و محصولات ما قبل از ورود به فروشگاه‌هایمان به طور کامل تمیز می‌شوند. بنابراین ما یک فرآیند کاملاً جدید برای انجام این کار تدوین کردیم. سپس با تأمین‌کنندگان همکاری کردیم تا مطمئن شویم که این اتفاق هرگز و هرگز دوباره رخ نخواهد داد.

وقتی بحرانی دارید، باید تمام تیم خود را درگیر کنید. اولین قدم را بردارید: واقعیت را بپذیرید. آن روز، ما به وال استریت گفتیم که چگونه می‌خواهیم بحران را مدیریت کنیم. اگرچه فروش ما آشکارا به طور موقت کاهش می‌یافت، اما سهام آن روز افزایش یافت زیرا مردم واقعاً احساس می‌کردند که ما در حال مدیریت بحران هستیم. مهمتر از همه، ما آینده بلندمدت را ترسیم کردیم.

کدام رهبران در طول دوران تصدی شما به عنوان مدیرعامل در Yum! Brands بیشترین تأثیر را بر رشد شما گذاشتند؟

تعدادی از افراد واقعاً بر رشد من در Yum! Brands تأثیر گذاشتند. در صدر این لیست، آندرال پیرسون قرار دارد. او شریک سابق مک‌کینزی بود. او رئیس سابق پپسی‌کو و معلم مدرسه بازرگانی هاروارد بود.

او با علاقه فعال به من و کمک به من برای دستیابی به هر پتانسیلی که ممکن است داشته باشم، درهای زیادی را به روی من گشود و چیزهای زیادی به من آموخت. نه تنها این، بلکه اندی یک مربی فوق‌العاده بود. اندی یکی از باهوش‌ترین افرادی بود که تا به حال شناخته‌ام. اما بزرگترین کاری که اندی برای من انجام داد، اعتماد به نفس دادن به خودم بود. او فقط گفت: «هی دیوید، تو نمی‌دانی چقدر می‌توانی خوب باشی. تو قرار است یکی از بهترین مدیرعامل‌ها شوی. تو قادر خواهی بود کارهای بزرگی انجام دهی.»

اندی یک یادگیرنده فوق‌العاده بود. او هر چیزی را که می‌توانست با من به اشتراک گذاشت، از جمله کتاب‌هایی که می‌خواند، مقالاتی که می‌دید. او درها را برای افرادی که می‌شناخت باز می‌کرد. او به من نشان داد که چگونه از طریق یادگیری جوان بمانم، زیرا وقتی فوت کرد ۸۰ سال داشت. اما وقتی با نوه‌هایش صحبت می‌کرد، درباره جی. لو و ای-راد و تمام افراد مشهوری که نوه‌هایش می‌شناختند صحبت می‌کرد. بنابراین اندی واقعاً یک مربی عالی بود.

جان واینبرگ نیز در هیئت مدیره ما بود. جان واینبرگ رئیس سابق گلدمن ساکس بود. او فردی بسیار فروتن بود که چیز بزرگی به من گفت. او گفت: «می‌دانی دیوید، چیزی که من در رهبران مشاهده کرده‌ام این است که یا رشد می‌کنند یا متورم می‌شوند.» او درباره اهمیت فروتنی صحبت کرد. من هرگز، هرگز این را فراموش نکردم. او همچنین گفت که درختان به آسمان نمی‌رسند. خیلی از جایی که الان هستی هیجان‌زده نشو. شاید عالی باشد، اما اتفاقاتی ممکن است رخ دهد که رشد تو را کند کند. مراقب این چیزها باش.

من همچنین به یادگیری از کنت لانگون، یکی از بنیانگذاران هوم دیپو، ادامه داده‌ام. من در خانه با برخی مشکلات سلامتی بسیار شخصی مواجه شدم. کن یک بار گفت: «دیوید، می‌خواهم با تو دور هم جمع شویم. و قرار است برای گردش بیرون برویم.» او مرا به فروشگاه دیری کوئین برد و برایم یک بستنی قیفی خرید. او گفت: «پدرم همیشه وقتی دوران سختی را می‌گذراندم، مرا برای خرید بستنی بیرون می‌برد.» کن موفق‌ترین مرد جهان است و می‌توانست هر چیزی را که می‌خواست برایت بخرد یا به تو بدهد. با این حال، او یک بستنی قیفی به من داد. این واقعاً چیزهای زیادی به من آموخت، به خصوص اهمیت انجام کارهای کوچکی که همیشه به یاد خواهی داشت و برای آنها ارزش قائل خواهی شد. همین چیزهای کوچک هستند که واقعاً جمع می‌شوند و تو را به یک فرد خاص تبدیل می‌کنند. کن لانگون [که مرا برای خرید بستنی می‌برد] به وضوح یکی از آنهاست.

چرا دنبال کردن حقیقت «به هر قیمتی» مهم است؟

شما باید دنیا را آنطور که واقعاً هست ببینید، نه آنطور که می‌خواهید باشد. به همین دلیل است که شما

باید خودتان را با افراد حقیقت‌گو احاطه کنید. شما افرادی می‌خواهید که به اندازه کافی قوی باشند و شجاعت داشته باشند تا به شما بگویند چه کاری را ممکن است اشتباه انجام دهید و چه کاری را باید انجام دهید که شاید انجام نمی‌دهید. رهبران وقتی فقط دود خودشان را به هوا می‌فرستند، واقعاً گمراه می‌شوند.

شما باید به دنبال حقیقت باشید. باید مطمئن شوید که هر فرضیه‌ای که دارید، هر تصمیمی که می‌گیرید، آن تصمیمات مبتنی بر حقیقت هستند، نه واقعیت کاذبی که خودتان به دیگران می‌فروشید.

موفق‌ترین رهبران چه وجه مشترکی دارند؟

موفق‌ترین رهبران ترکیبی عجیب از اعتماد به نفس و فروتنی دارند. اعتماد به نفس چیزی است که همه ما باید داشته باشیم اگر می‌خواهیم مردم را به دنبال خود بکشانیم. اگر به آنها این حس را ندهید که قرار نیست با شما برنده شوند، هیچ کس از شما پیروی نخواهد کرد. اگر فکر کنند که شما بینش دارید، اگر به شما و نوع شخصیت شما ایمان داشته باشند، از شما پیروی خواهند کرد.

بنابراین شما باید اعتماد به نفسی را نشان دهید که باعث شود مردم بخواهند از شما پیروی کنند و به شما ایمان داشته باشند، زیرا هیچ کس از یک فرد معمولی پیروی نخواهد کرد. آنها از کسی پیروی می‌کنند که به کاری که انجام می‌دهد اعتقاد و اشتیاق دارد، و همچنین اعتماد به نفس قابل لمسی که از خود بروز می‌دهد.

فروتنی می‌گوید: “من همه چیز را نمی‌دانم.” فروتنی می‌گوید: “من به تو نیاز دارم.” فروتنی می‌گوید: “با هم می‌توانیم این کار را انجام دهیم. من نمی‌توانم به تنهایی این کار را انجام دهم.”

وقتی تعادلی بین اعتماد به نفس و فروتنی داشته باشید، ویژگی‌ای دارید که شما را به بیشترین موفقیت می‌رساند. فروتنی همچنین ویژگی‌ای است که شما را به یک یادگیرنده فعال تبدیل می‌کند. این باعث می‌شود که دائماً در هر کجا که می‌توانید دانش را جستجو کنید.

https://www.mckinsey.com

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *